دو سال پیش صبح چنین روزی هودی زردم را تن زده بودم و با پاهای لرزان و بی‌جان پله‌ها را بالارفته بودم و زل زده بودم به آسمان ابری. ابر می‌بارد همایون شجریان را پخش کرده بودم و از ته دلم زار زده بودم. آن‌قدر که پس از ساعت‌ها گریستن با نفس‌هایی که بالا نمی‌آید روی زانو زمین بخورم.

حالا دو سال تمام از شب بیداری‌ها و اشک‌ها و هق‌هق‌هایم گذشته. دو سال از انتظار و انتظار و انتظار، از قطعه‌ی مادر کارن همایونفر، از ابر می‌بارد و آسمان ابری شجریان گذشته. حالا دو سال تمام از رفتن‌تان و از بهت و غمی که خیال می‌کردم تمام نمی‌شود گذشته.

این دو سال حاصلش پختگی بود. رشد بود و تعالی. حالا نوشته‌های پر سوز و گدازم، نامه‌های سراسر مهرم را مرور می‌کنم و دخترک حساس و عاشق دو سال قبل را با دختر جوان و منطقی امروز مقایسه می‌کنم و هر لحظه بیش از پیش به این یقین می‌رسم که هیچ اتفاقی بی‌حکمت نیست. که اتفاقی نمی‌افتد مگر اینکه صلاحم در آن باشد.

دو سال پیش گمان می‌کردم چنین روزی تا انتهای عمرم برایم روز سوگواری عشق از دست رفته باشد، اما امروز فقط با لبخند زمزمه می‌کنم «هرکجا هست خدایا به سلامت دارش!»

 

پی‌نوشت : پس از شما واکسینه شدم از ترس از دست دادن و توهم رهاشدگی. و این به نظرم مهم‌ترین و بزرگ‌ترین ثمره‌ی حضور کوتاه مدت‌تان در زندگی‌ام بوده‌. انگار حالا آنجا ایستاده‌ام که چاوشی می‌خواند «دیگه بعد از تو به هرکی که ترکش کرد، خندیده!»