زیاد به این فکر کردم که چی بنویسم یا به کی بنویسم. از اونجایی که شیفته‌ی نامه‌های دست‌نویسم و سلطان نامه‌های ارسال نشده محسوب می‌شم وسواس زیادی به خرج دادم امّا به نتیجه نرسیدم. برای همین تصمیم گرفتم که دیوان شمس (که حسابی یه مدته درگیرشم) رو به صورت تصادفی باز کنم و پنج بیت از غزل رو بنویسم. فی الواقع یه جورایی فال مولانا محسوب می‌شه دیگه :))

ممنونم از دعوت ریحانه جان ^_^

از دوستانی هم که اسم‌شون این بین نیست صمیمانه عذرخواهی می‌کنم که دست و چشم و مجال برای نوشتن برای همه نداشتم.

آبی غم‌رنگ، 

گلاویژ،

عینک،

میخک،

گرچه گمون نمی‌کنم ببینی ولی محسن،

احمد​​​​​​،

نرگس بیانستان،

​​خلاصه که دست‌خط پریشان من رو ببخشید. امیدوارم که خوش بنشینه به دل و روان‌تون.

[وی امیدوار است ملّت بتوانند نوشته‌ها را بخوانند و ایشالا ایشالا گویان مرورگر را می‌بندد]