واقعاً چی میشه که یه آدمایی توی زندگی پیدا میشن، تنهاییمونو بهم میزنن، اهلیمون میکنن ولی تا بیای حضورشون رو هضم کنی، آروم آروم از زندگیت خارج میشن؟!
دوباره جمع شدم توی سه کنج دیوار و دارم به رفتنها و رفتنها فکر میکنم. به از دست دادن آدمهای دور و برم. به آرمین، بابا، خاله زیبا، مامان، خاله بزرگه، مهسان! به خاله ماهی و خاکستریای که هستن ولی دورن. به همهی اونایی که ظاهراً هستن، که بهم میگن «ببین تنها نیستی!» ولی باطناً نیستن.
تنهایی خیلی درونیه رفقا. خیلی عمیقه. با حرف و تعارف پر نمیشه!
عنوان : هوشنگ ابتهاج
- بـقـچـه
- پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۹