طبق معمول یه سری دری وری پیشنویس دارم که در لحظه آخر منتشر شدنش رو گذاشتم برای بعد. حالا غمزدهام. بعد از دو روز مقاومت، بالاخره اندوه بهم چیره شد. گریه هم کردم. زیاد. اونقدری که سرم سنگین بشه و پلکهام متورم. دلتنگ و ملول هم هستم.
میدونم که در کمال بیادبی کامنتهای قبلیتون رو هم جواب ندادم ولی لطفاً بیاین بهم حرفای خوب بزنید. دروغهای قشنگ بگید و از آیندهای که قراره گلستون باشه گپ بزنید.
باشد که فردا صبح، وقتی پنل رو باز میکنم، حالم بهتر بشه، دلم گرمتر و توانم بیشتر برای ادامه دادن، زنده موندن و جنگیدن.
دوستتون دارم رفقا :))