شاید بزرگترین مشکلی که توی ارتباطاتم دارم اینه که به وقت تکیه کردن سکوت می‌کنم. که نمیام برم بگم «فلانی ببین من حالم خوش نیست، بیا گپ بزنیم.» چرا؟ چون می‌شینم به دغدغه‌های طرف فکر می‌کنم. اینکه حالا خودش حالش میزون نیست، فلان مشکل رو داره، کار داره، امتحان داره، درگیره، غر بزنم که چی بشه، حرفام تکراریه، کی بدبختی نداره و الخ.

سکوت می‌کنم و سعی می‌کنم توی مشکلاتم حل بشم. امشب خیلی لوس شدم. خیلی شکننده. و جای همه‌ی اون «بیا گپ بزنیم‌»های زندگیم درد می‌کنه.

احساس می‌کنم می‌تونم تا ته دنیا آلبوم افتخار افاق شهناز رو گوش بدم و به سکوت و بغض ادامه بدم.

و احساس می‌کنم زندگیم درست شبیه شبه. همون اندازه سکون و آرامش داره. همون اندازه تاریکه. همون اندازه تنها.