الان به لحاظ روانی احتیاج دارم که یه نفر پیدا بشه که از صبح بشینیم با هم "گارفیلد"، "نِمو" "شِرِک" و "زندگی جدید امپراطور" تماشا کنیم. که براش چیپس و پنیر مخصوص بقچه رو درست کنم و تمام روز رو «هَله هوله» بخوریم. اصلاً هم به این فکر نکنیم که چه بلایی به سر سلامتی‌مون میاره.

یه نفر که بهم نگه چرا درس نمی‌خونی؟ چرا حالت بده؟ چرا کلاس گیتارت رو ادامه نمی‌دی؟ چرا لگد به آینده‌ت می‌زنی؟ فقط ولو بشیم روی کاناپه و به سِیر داستانیِ انیمیشن‌ها فکر کنیم. که بگیم گور بابای آینده و گذشته و کنکور و شکبه‌های مجازی و بودن و نبودن و کامو و تنهایی و بحران‌های فلسفی و کوفت و زهرمار!

یک نفر که آغوش محکم و پر حرفی داشته باشه. همین! مهم نیست که فرداش هست یا نه. مهم نیست که ممکنه دل پیچه بگیریم برای خوراکی‌های ناسالمی که خوردیم. مهم اینه که برای بیست و چهار ساعت هم که شده یه نفر باشه که فارغ از آشنا و غریبه بودنش «فقط حضور داشته باشه». که کمک کنه فکر نکنم. فقط برای بیست و چهار ساعت!