توی پست قبل راجع به برچسب هایی که به زنان زده شده حرف زدیم؛ حالا با آگاهی از اینکه من همان قدر که با مرد سالاری مشکل دارم مرد ستیزی را هم نمیتوانم بپذیرم؛ درمورد برچسب هایی که مردان زده شده، صحبت میکنیم.
توی دنیای امروز خیلی ها بدون اینکه چیزی در رابطه با فمنیسم بدانند، خود را فمنیست میدانند و برای همین مرد ستیزی را با فمنیست بودن اشتباه میگیرن. فمنیسم مکتب و علمیست که نیاز به آگاهی و مطالعه دارد؛ صرفا کسی با دنبال کردن افراد خاصی توی اینستاگرام، فمنیست نمیشود.
.
امین جدیدا زده به کار آشپزی، کیک هایش خوش طعم هستند و خورشتهایش تقریبا جا افتاده. (لامذهب سیب زمینی سرخ کرده هایش هم محشر میشود.) هر باری که از دستپختش تعریف کردم؛ آرمین مثل قاشق نشسته پریده وسط که :«بعلهههه امین که حسابی "کدبانو" شده اخیرا.»
پارسای هشت ساله از شدت بغض هم کبود شود یک قطره اشک هم نمیریزد چون یادش دادهاند که :«"مررررد" گریه نمیکند.»
آرمین توی خونه دست به سیاه و سفید نمیزند تا بلکه مرررد بودنش _خدایی ناکرده :/ _زیر سوال نرود.
چند وقتی ست که با پروفسور دگیر بحث هایی از این قبیل هستیم. پروفسور میگوید :«ولی من کلا نسبت به مردایی که تو کار ادبیات و نویسندگی هسن یه حس بدی دارم. فک میکنم با روحیه مردونگی سازگار نیس. نه که حس بدی داشته باشم میگم با روحیه مردونه سازگاری نداره، چون معتقدم نویسنده ها و شاعرا یه سبک زندگی متفاوتی دارن چون طرز فکرشون متفاوته.»
توی سریال هیولا یه کارکتر هایی به اسم "حامد" و "هاله" داشتیم. و به نظر من هر دو کارکتر های جالب توجهای داشتند. حامد پسری بود که به عروسک و گلدوزی علاقهمند بود و به شدت از هرگونه درگیری دوری میکرد و در مقابل هاله دختری بود که عاشق اسلحه و شمشیر و دعوا. و ما چرا به رفتار های این دو کارکتر میخندیدیم؟! چون که خودآگاه یا ناخودآگاه ذهن ما همچنان درگیر کلیشههاست. چون هنوز داریم با کلیشه ها زندگی میکنیم و فردی که خارج از این هنجار ها و کلیشه ها باشد را نمیتوانیم بپذیریم.
نظرتان راجع به این جمله چیست؟! :«مرد اونیه که خودش با زیر پوش بگرده دختر همراهش پالتو پوست داشته باشه.»
این جمله حتی برای شوخی هم مناسب نیست. خون شما از مرد همراهتان رنگین تر است؟ نظرتان چیست اگر آن پالتو پوست را از پوست خودش تهیه کند؟! در این صورت جنتلمن تر به نظر نمی رسد؟! و در غیر این صورت لابد مرد نیست؟! مگر مردانگی تعریفش به این چیزها بند است؟ به پول و خرج کردن برای همراهش؟! یا مثلا زنانگی به شستشو و کار های به اصطلاح زنانه؟
ما همانطور که در حق بانوان اجحاف میکنیم؛ در حق آقایان هم ستم میکنیم. از بچگی یادشان میدهیم از ترس، ضعف، آسیب پذیری، گریه و بیان کردن احساسات شان فراری؛ و مردان خشن و محکم و قابل تکیهای باشند. ک تا سربازی نروند «مرررررد» بار نمی آیند (مراجعه شود به این پست) که مسائل مالی را با اثبات مردانگی اشتباه بگیرند و از همان بچگی «ladies first» را توی گوششان خواندهایم. حرف من این است که اگر بناست ما دنبال برابری باشیم هیچ یک از دو جنس مقدم نیستند.
مرد ها میتوانند، به ماندن در خانه و انجام کارهای خانه علاقه داشته باشند. میتوانند آشپز خوبی باشند. میتوانند عاشق گلدوزی، خیاطی، قلاب بافی، ادبیات و شعر باشند. میتوانند به رنگ صورتی علاقه داشته باشند و پیراهن های گلدار بپوشند. میتوانند گریه کنند. میتوانند نیاز به تکیه کردن داشته باشند. میتوانند شکننده باشند و می توانند به هر شغلی و کاری که علاقه دارند رسیدگی کنند؛ (همانگونه که زنان هم میتوانند) و هیچ کدام از این ها «مرد» بودنش را زیر سوال نمیبرد. هیچکس با پرداختن به چیز ها و کار هایی که دوست دارد ماهیت و جنسیت خود را از دست نمیدهد!
من به تفاوت میان مرد و زن معتقدم. اصلا همین تفاوت است که باعث میشود مردی وجود داشته باشد و زنی. اصلا همین تفاوت هاست که باعث میشود ما چیزی به نام جنسیت داشته باشیم.
من به تفاوت در جنسیت معتقدم اما به تبعیض جنسیتی نه! من به تفاوت در روحیه و ساختار زن و مرد واقفم اما به تفاوت در حقوق نه!
هیچ جنسیتی به جنسیت دیگر برتری ندارد. هم مرد سالاری مخرب است و هم زن سالاری. هم مرد ستیزی و هم زن ستیزی. ما در پِی برابری هستیم :)
+کتاب های خانم آدیشی («مانیفست یک فمنیست در پانزده پیشنهاد» و «ما همه باید فمنیست باشیم») هم در عین کوتاهی حق مطلب را ادا میکنن و هم رَوون هستن. من خودم از انتشارات کوله پشتی گرفتمشون اما گویا انشارات میلکان هم دارند کتاب ها رو. خلاصه که توصیه میشن :)