از ناچیزترین ذرهی کهکشان راهشیری به معبودی که برآورندهی آرزوهاست؛ سلام :)
خستهتر از اونم که طبق معمول برات پرچونگی کنم. انگار واژهها از توی ذهنم لیز میخورن و فرار میکنن. از طرفی هم تکرار مکررات و توضیح واضحات _اونم برای پروردگاری به بصیرت تو_ آب تو هاون کوبیدن و واکس زدن بادمجونه!
اصل مطلب رو بگم و زحمت رو کم کنم. امشب شب آرزوهاست و من از همهی دنیات فقط و فقط یه آرزو دارم :«محکم محکم بغلم کن، تا مرز یکی شدن!» و به قول فاضل نظری «فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست!» که چطوری همهی آرزوهام رو توی یه دونه خلاصه کردم :)
میدونی که چقدر دوستت دارم دیگه! مثل همیشه تا نامهی بعدی قلبم رو صبور، روحم رو جسور و دلم رو شکور بدار.
پینوشت : امیدوارم امشب مرغ آمین، مهر آمین بزنه پای دعاهای خیرتون رفقا ^_^
ضمیمه :)