امروز یه مقدار با یکی از بچه‌ها کنتاک داشتم یادم افتاد که یارا همیشه می‌گفت «من اگه بتونم به هر کسی که برسم می‌گم "با بقچه بحث نکنید که آخر و عاقبت نداره. همیشه حق با بقچه‌ست و این یک قانونه!" یعنی یه جوری طرف رو ول نمی‌کنی و در کمال منطق و جیغ‌جیغ و زبون‌بازی قانعش می‌کنی که روزی صدبار برای اینکه خودش باعث شده تا این حد خیط بشه خودش رو لعنت کنه.»

امروز متوجه شدم نسبت به سال‌های گذشته خیلی آروم‌تر بحث می‌کنم، مودبانه‌تر و با لبخند ولی هنوز سمجم! و خب امروز متوجه شدم که خونسردی‌م تا حد زیادی طرف مقابل رو خشمگین و کفری می‌کنه. وسط دعوا گفت «تو که باادبی و بلدی زبون بریزی...» و خدا می‌دونه که چقدر اون موقع خنده‌م گرفته بود. و نکته‌ی جالب اینکه همین آدمی که بحث رو با فحش شروع کرده بود تا آخر گرچه بدلحن اما متناسب با کلام من بدون فحاشی ادامه داد.

خلاصه که فرزندان من! اوصیکم به خونسردی.

خداوکیلی من زبون می‌ریزم؟ من اصلاً زبون ندارم عامو! :)))

 

عنوان : جَر در گویش شیرازی به معنای دعواست.