توی چندتا از این کانالهایی که از هر ده پستشان نهتا و نصفیاش مضمون «ما چقدر فلکزدهایم و لعنت به میراث شرقی و هزاران درود به روی ماه مغرب ترقی!» دارد؛ ابراز نفرت زیادی نسبت به فاضل نظری دیدهام. دلیلشان هم خوانش شعرهایش در محافلی با حضور آقای خامنهای بود. خب! گرچه تا همینجا هم مخالف ریختن قیمهی سیاست در هر ماستی هستم امّا، تا اینجایش را میگذاریم پای خشم و نارضایتیای که جلوی منطق را میگیرد. موضوع به همینجا ختم نمیشود و حملهها سمت زیر سوال بردن توانایی شعرسُراییاش میرود.
فاضل نظری گرچه برخی شعرهایش را در مقابل آقای خامنهای خوانده امّا واضحاً هرگز در اشعارش مروّج و مبلّغ سیاستهای نظام نبوده. با فرض آن که بوده باشد هم دلیلی برای درخور نبودن اشعارش نیست. بسیاری از شُعرای بهنام تاریخ در بدایت کارشان «مدیحهسرای دربار» بودهاند. سیاست خواه و ناخواه بر بسیاری از جوانب زندگی تأثیر میگذارد. ادبیات، هنر و موسیقی هم از این قاعده مستثنی نیست. علت اینکه برخی انتظار دارند چهرههای شناخته شده _با هر سِمت و جایگاهی_ در هر حال جانب مردم را بگیرند برایم قابل درک نیست. (اینجا مقصود آن به اصطلاح سلیبریتیهای نان به نرخ روز خور و معلوم الحال نیست!) اگر جان و آیندهی شغلی و زندگی شما با اعتراض کردن به خطر میفتد، برای آنها هم شرایط یکسان است! اگر کسی هم خیلی راحت توی برنامهها و فیلمهایش طعنه میزند و اعتراض میکند و کسی هم کاری به کارش ندارد، آن دستی را که موقع قدم زدن پشت سرش گره میزند را توی دست مسبب همهی اینها گذاشته!
فاضل نظری گرچه در عرصهی شعر شاهکار خلق نکرده و هنجارشکن و پیشرو و تاریخپسند نبوده است امّا ارکان شعرش مقبول، صحیح و به جا و درونمایهش لطیف، زلال و دلچسب است. من با عاشقانههایش عاشقی کردم و شیوایی قلمش خیالهای شیرینی بافتهام.
جالب است کسانی که به افراد تندرو و متعصب دینی و سیاسی حمله میکنند و مداوم دم از این میزنند که انسان نباید روی عقایدش پافشاری کند و باید تفکر کند، خودشان روی تکتک حرفهایشان تعصب دارند، نظر مخالف را برنمیتابند و نمیتوانند حتی برای لحظهای از تعصب داشتن روی نفرتشان از حکومت و دین دست بکشند!
خلاصهی منبر امروز را در یک جمله اینگونه بیان میکنم «تعادل! فرزندانم جانب اعتدال را همواره و در هر موضوعی نگه دارید و تمام عقایدتان را بازنگری نموده و دربارهی صحت و سقمشان تأملهای بسیار نمایید! وَ مِنْ اللّٰه توفیق.»